توسعه متافیزیک غربی پس از ارسطو مدیون فرض و به کار بستن نظام قبلاً موجود ارسطویی نیست، بلکه حاصل نفهمیدن وضعیت پرسشناک و گشودهای بود که افلاطون و ارسطو مسائل اساسی را در آن وضعیت باقی گذاشته بودند.من در سراسر کوششهای فلسفیام شکل سنتی و تقسیمبندی رشتههای فلسفی را کاملاً نامشخص گذاشتهام، زیرا گمان دارم که جهتگیری به سوی اینها بزرگترین فاجعه است بدان معنا که ما دیگر به مسأله بنیادین درونی فلسفه برنمیگردیم.افلاطون و ارسطو چنان تقسیمبندیای از فلسفه را نمیشناختهاند. تقسیمبندیای از این دست کار مدارس بود، یعنی کار فلسفهای که مسأله بنیادین درونی پرسشگری خود را از دست داده است و این امر جد و جهدی را برای غلبه بر این رشتهها ایجاب میکند.