توطئه های دربار علنی شده بود. لیاخوف پیش تر به چشم می آمد. رحیم زن و بچه هاش را به بهانه ی شلوغی فرستاده بود ایوانکی، خانه ی پدرزنش. مادر من هم رفته بود آینه ورزان و کسی چشم به راهم نبود. اگر بیست و چهار ساعت هم بیرون می ماندم، خیالم از طرف خانه راحت بود. کسی برای برگشتنم دل شوره نداشت. اخطار کرده بودند در محله ی خودمان دست به کاری نزنیم. در این وضع آشفته کسی دست بالا را نداشت. نه شاه می توانست ادعا کند قدرت دارد و اختیار کارها به دست اوست، نه حرف مجلس دررو داشت. حتا یک دست هم نبود که بتواند به زبان واحد جلو دربار بایستد.