در این کتاب ماجرای جادوگر قلابی بیان میشود که مرتب خراب کاری به بار می آورد جادوگر قلابی تنبیه میشود اما درس نمیگیرد و به کارهای ضد اجتماعی اش ادامه میدهد.در بخشی از این کتاب میخوانیم چاروی نحس توی آینه خودش را نگاه کرد و گفت نظرم عوض شد رنگ زرد صورتم را مریضی نشان میدهد.آدرینا با عصبانیت گفت: «داری از این شاخه به آن شاخه می پری زود باش نظرت را بگو و راحتم کن جاروی نحس روی لب آدرینا وارونه شد و گفت: «می خواهم مثل گچ سفید سفید باشم میخواهم مثل غول قلب طلایی سفید سفید باشم مثل سفیده ی تخم مرغ باشم آدرینا گفت: «مثل غول قلب طلایی و ادامه داد دامیدوارم که این حرف آخرت باشد و رفت یک کاسه ماست آورد و به سبيل لجباز مالید.