مری لمبرت همیشه در جزیرهی محبوبش، مارتاز واینیارد، احساس امنیت کرده است. پدرِ پدرِ پدربزرگ او مهاجری انگلیسی و از اولین ساکنان جزیرهی ناشنوایان بوده و حالا بعد از گذشت صد سال، بسیاری از مردم آنجا، ازجمله مری، ناشنوا هستند و تقریباً همه میتوانند با زبان اشاره باهم ارتباط برقرار کنند...
کتاب «پاستیلهای بنفش» داستان زندگی جکسون و دوست خیالیاش است. وضعیت زندگی خانوادهی جکسون، چند وقتی است که تعریف چندانی ندارد. آنها نه پولی برای اجارهی خانه دارند و نه پولی برای غذا. وضعیت چنان بحرانی است که جکسون، پدر و مادر و خواهر کوچکترش شاید دوباره مجبور شوند در مینیونشان زندگی کنند. و اما کرنشا...