اما یک روز آفتابی،
وقتی همهی شوالیهها سرگرم بازی بودند، شاهزاده خانم کنار تدی خوابش برد.
واقعا اشتباه بزرگی کرد.
چون یک نفر که تصویر جمجمه و استخوانهای ضربدری
روی سینهاش داشت، یواشکی از آن سمت دریاچه
به طرفشان آمد.
اوه، اوه! یک مهمان ناخوانده
که هیچکس توی قصر منتظرش نبود!