از زمانی که جیک فیشر، ازدواج عشق زندگیاش، ناتالی، را با مردی دیگری مشاهده کرد، شش سال میگذرد. جیک در این شش سال، با پرت کردن حواس خود با کار، تدریس در دانشگاه، غم و اندوه قلب شکستهاش را از دیگران پنهان کرد و از فکر و خیال زندگی ناتالی با همسر جدیدش، تاد، عذابهای زیادی کشید...
پیدایت میکنم داستان مردی به نام دیوید را روایت میکند که پس از گذشت سالها از یک جنایت مرموز، بهطور غیرمنتظرهای با سرنخهایی مواجه میشود که همهچیز را به هم میریزد.
شرح داستان مردی است که به جرم قتل فرزندش در زندان است. فلیسید یا فیلیساید یکی از قدیمیترین الگوهای داستانها و روایتهای جنایی است که بر اساس آن داستانهای درخشانی شکلگرفتهاند