شاهزاده خانم جایا تازه پنج سالش تمام شده بود مهاراجه میخواست او را با خود به شکارگاه ببرد و با دنیای وحشی آشنایش کند اما همسرش مهارانی نمیپذیرفت. مهاراجه اصرار میکرد: «لازم نیست بچهها را این قدر لوس کنید آن از تیکا که تا اسب سواری یاد نگرفت از بغلتان پایین نیامد این هم حکایت این دخترک.»...
ایلای زارتسکی، نویسندهٔ تاریخپژوه این کتاب، خوانندگان خود را از زاویهای دیگر به بازخوانی تاریخ خانواده و زندگی شخصی فرامیخواند. او هشدار میدهد که ـ خواه خانواده را کانونی گرم و زندگی شخصی را حریمی مقدس بدانیم و دوست بداریم، یا زندان بپنداریم و از آن بیزار باشیم ـ باید در نظریههای سیاسی و اجتماعی خود جایی درخور برای آنها درنظر بگیریم.