«شبح آلکساندر ولف» درباره مردی اهل روسیه است که حالا در پاریس زندگی می کند و به شکلی تصادفی، داستان کوتاهی می خواند که در آن ماجرای قتل سربازی روایت شده است.
ماهر اونسال زندگی کسانی را به عرصهٔ روایت برکشیده است که معمولاً در روند سریع وقایع محو میشوند و رنجها و خاطراتشان تنها در حافظهٔ خودشان باقی میماند.
موزهٔ تسلیم بی قید و شرط نه روایتی منسجم و یکپارچه، که روایتی است چهلتکه از ژانرهای ادبی گوناگون در ساختاری پستمدرنیستی؛ زندگینامه است، خیالپردازی محض است، مستند است و توأمان سوررئالیستی.
ویکرد وادالازکین به موضوعاتی چون عشق، مرگ، شهرت، خلاقیت و جستجوی معنی، در مقابل پس زمینهی تاریخی و جاری، به خواننده این امکان را میدهد که نگاهی عمیقتر به وضعیت جهانی کنونی بیندازد و به تفکر در مورد ارتباطات انسانی، تضادها و امکان پیشرفت در زمانهای سخت بپردازد.