این داستان از دسامبر 1943 در بحبوحه اشغال بلژیک توسط آلمان در طول جنگ جهانی دوم، هر روز در روزنامه معتبر فرانسوی منتشر می شد.

مجموعه ای است از هفده داستان کوتاه که درون مایه همه آنها خاطرات خوشی است که نویسنده از پشت میز نشستن‌ هایش در مدرسه دارد...

ما اژدها پرورش می‌دهیم. این را هم بگویم که دردسرش خیلی بیش تر از پرورش خیار است.

تن تن خبرنگار است و شیفته ماجراجویی....

این رمان به جامعه ای می پردازد که در ابتدا یادآور یک آرمان شهر است اما....

کمیسر کوگل بلیتس مرد باهوشی است که در کتاب پیش رو سر از معماهای پیچیده و راز آلود در می آورد، صاحب جوراب قرمز را می یابد، دزدها و سارق ها را پیدا می کند، راننده آشغال ریز را تشخیص می دهد و… . بچه ها می توانند با کمیسر همراه شوند و با او به حل معماها بپردازند. پاسخ همه ی معماها در کتاب آورده شده است.

من عاشق مدرسه رفتنم...

سال دوم مدرسه وایتلیف است و امسال دیگر الیزابت آلن می خواهد دختر خوبی باشد. اما کارها آن طور که او می خواهد پیش نمی رود و او همچنان شرورترین دختر مدرسه باقی می ماند...

بنظرت بچه‌ای که در کلاس دوم کلی دردسر داشته چه‌طوری می‌تواند یک کلاس سوم عالی را شروع کند؟