برایت از «عشق» میخوانم برایت از دلی میخوانم که رفته و قلبی که در خود مهمانی ارزشمند چون «تو» دارد.
برایت از عشق میخوانم از عشقی که آمده مانده و تا ابد خواهد ماند تو ای صاحب قلب کوچکم آرام بخواب که من شب را برایت آرام آرزو کردم بخواب و بدان بذر عشقی که دیروز در دلم کاشته بودی و امروز جوانه زده فردا درختی خواهد شد تنومند که زیر سایه اش جشنی بزرگ خواهیم گرفت جشنی بزرگ به وسعت عشق مشترکمان.