من سلیل هستم مادر پسری به اسم حسن. حالا دیگر پسر عزیزم بزرگ شده بود. دلم میخواست ازدواج کند. دلم میخواست همسر خوبی برایش انتخاب کنم. همسری که لایق او باشد، به همه دخترهایی که می شناختم فکر کردم..