در این سال ها، ترجمه های فارسی آثار جریانی فرانسوی، که پس از ورودش به حوزه ی دانشگاهی و روشن فکری آمریکائی به جریان فرنچ تئوری فرانسوی معروف شده بود، ناگهان سیل آسا عرصه ی نظری-روشن فکری در ایران را درنوردید و آن را از مفاهیم، واژگان، نثر و نحو پسامدرنیستی خود آکنده ساخت. در طی این سال ها کم تر نوشته و تحلیل ادبی-سیاسی مد روزی می شد یافت که از تاثیر این شیوه ی فکری مصون مانده باشد.اما همچون بسیاری از پدیده ها در ایران، واکنش روشن فکری به این اشباع شده گی روشن فکری نیز عجیب الخلقه بود. پادزهری که عرضه شد فرآورده یی از همین زهر بود. کاربرد واژه هایی مثل (سیاست حقیقت) (رخداد حقیقت) و (دیگری بزرگ) تبدیل به اسم اعظم بخش بزرگی از ناقدان ادبی – سیاسی ایرانی شده است. از فهرست کردن عبارات بی معنا و خنده داری که در این گونه نوشته ها هست چشم پوشی می کنیم. اما فرآیند شکل گیری چنین روی کردهایی در عرصه اندیشه ورزی ایرانی از کجا آب می خورد؟ چرا برای بخش چشم گیری از ناقدان نظری در ایران کسانی چون بدیو و ژیژک تبدیل به آیت های نقدفکری و اجتماعی می شوند؟