چه فکر کردید. آقا؟ خیال کردید که من ناخن خشکم؟ باید در قبال شما کنس باشم؟ به چه حقی فکر میکنید که باید مفت و مجانی از یک سرباز شجاع کار بکشم آن هم سربازی که مدال نبرد کریمه را بر گردن دارد و لیاقتش صد برابر بیش از اینها است؟ بدانید که به شما نیاز مبرم دارم من پیر و فرسوده بد عنق و کسل کننده و غیر قابل تحملم و احتیاج به یک خدمتکار دارم میگویید نه از موتیه بپرسید که رویش را آن طرف میکند تا بخندد. او به شما میگوید که همه حرفهای من حقیقت محض است. بگویید. بگویید موتیه تا این پسر شجاع خاطر جمع شود.