خبری از وانت نبود. کنار محل زندانیشدن سنجابها، اتاقکی قدیمی بود که به نظر متروکه میآمد. پلههایی هم که به زندان سنجابها میرسید پر از پیچک و گیاه بود و راهپله را از دید مخفی میکرد. چون ممکن بود مَرده هنوز توی اتاقک باشد، شروع کردیم به سینهخیزرفتن از بین گیاهها و حسابی از اتاقک دور شدیم. بعد، از جایمان بلند شدیم و نفس راحتی کشیدیم.