با ورود نهال به همراه کوروش سکوت کردم و از جا بلند شدیم. انگار ما خیلی زودتر از حد معمول آمده بودیم. از بس که این شیدا گفت ترافیک بشود دوازده شب هم نمیرسیم. من ترافیکهای شب چهارشنبه سوری را میدانم، حالا جزء اولین میهمانها بودیم ولی انگار نهال خودش گفته بود زودتر بیاییم.
وقتی کوروش به سمتمان آمد در نگاهش چنان برق تحسینی نمایانگر بود که قلبم را میلرزاند. وقتی به ما رسید...