من عشق را مثل تو رمانتیک ندیده ام. من عشق را به بند ناف آویزان دیده ام. حتی عشق را بخیه زده ام. عشق را دیده ام در حال خون ریزی که هر چه ارگتین بزنی خون بند نیاد. عشق را دیده ام در ترس، ترس از پدر و مادر، ترس از زن و بچه، ترس از آبستنی. عشق را دیده ام در سقط جنین. عشق را دیده ام در چاقو که به سفیده ران خورده. آن هم برای یک لنگه ابروی همدم دندان طلا.