...باری در روزنامه اطلاعات ستونی بود به نام «انتقاد» که خوانندگان بسیاری داشت.... دبیر بخش مربوط به ستون انتقاد احمد احرار بود و من نخستین نوشتههایم را در آن ستون به نظر احمد احرار میرساندم و او نوشتهام را ویرایش میکرد؛ هم از این رو او نقش خاصی در شناختم برای نوشتن در روزنامه داشت که پس از نوشتن چند «انتقاد» آنچه را لازم بود آموختم و به اصطلاح دستم روان شد و کار برایم آسان.
در آن سالها، در ستون انتقاد چند نفر مینوشتند، از جمله احمد احرار، جواد مجابی، مسعود فقيه و.... . کاری که من کردم این بود که در شکل انتقادها نوآوری کردم، کاری که تا آن زمان سابقه نداشت. انتقادها را به صورت یادداشت روزانه، سفرنامه، نمایشنامه، سخنرانی و......
مینوشتم و همینطور اغلب نوشتههای من مفصلتر از نوشتههای دیگر نویسندگان بود.
به هر حال آن «انتقاد»ها را نگه داشته بودم تا این که روزی با دوستی از آن روزها و آن نوشتهها سخن به میان آمد و آن دوست وقتی برخی از آنها را دید گفت، بهتر است آنها را گردآوری کنی و به چاپ برسانی، حال آن که من آنها را در گوشهای گذاشته بودم و قصد انتشار آنها را نداشتم. تنها در کتاب «مگر آدم مرده نمیتواند بایستد؟» که در سال ۲۵۳۵ (۱۳۵۵) منتشر شد، چند قطعه از آن انتقاده ها را به چاپ رساندم....
نخست در این اندیشه بودم که از نقل آنها در این کتاب صرف نظر کنم، اما بعد هم به خاطر در دسترس نبودن آن کتاب که ۴۴ سال از انتشار آن میگذرد و هم به سبب در یک کتاب بودن همه انتقادها، نتیجه گرفتم که آنها را در این کتاب بیاورم. این را هم بگویم که «انتقاد»های آمده در این کتاب را از میان انتقادهای چاپ شده در ستون «انتقاد» برگزیدهام و گمان میکنم هفت یا هشت عنوان را کنار گذاشتهام، تا چه قبول افتد.