افسر درجهداری که روی صندلی نشسته بود، به اولین اسیر آسایشگاه اشاره کرد که برود جلو و نان بردارد. بچهها به نوبت رفتند و از روی زمین یک نان برداشتند. یک نفر انگار دو قرص برداشت. سرباز عراقی رفت سراغش و با باتوم افتاد به جانش. نانها از دست اسیر افتاد. سرباز نانها را برداشت و انداخت روی نانهای دیگر و اسیر کتک خورده را هل داد توی صف و اجازه نداد سهمش را هم بردارد.