در بیشتر ادیان بزرگ جهان، مسئلهٔ رهاننده و نجاتبخش، از اهمیت خاصی، برخوردار است. بهواسطۀ همین است که هر یک از مبلغان و پیروان ادیان مورد نظر، بر سر اثبات و درستی و حقانیت موعود خود سخنان بیشماری گفته و نوشتهاند که بسیار خواندنی و گاه شیرین و جذاب است و برای کسانی که در تاریخ ادیان به تتبع میپردازند، دانستن آن لازم مینماید.
در دین مزدیسنا هم از آیندهای امیدبخش گفتوگو میشود، جامعهای متحد و یکپارچه و به تمام معنی الهی که قوانین حاکم بر آن، قوانین خداوند است؛ نه نهادهای وضع شده به دست آدمیان خطاپذیر. قانونی که توسط مردی خدایی که از سوی وی برای گسترش عدالت مورد نظر خداوندگار گسیل خواهد شد و رهبری واقعی جوامع را بدست خواهد گرفت.
انسان با ذهن شدیدا فلسفهگرای خود چرخهٔ دایمی طبیعت را تجلی قانونی کیهانی میدید که بر تمام شئون زندگی حاکم است، قانونی که به زشتکاری و شقاوت پایان میدهد و نیکورزی را ارج مینهد. او از مشاهدات خود به این نتیجه میرسید که روزگارانی پیش، در عصری زرین و سرشار از نیکی به سر میبرده است. دورانی سراسر خوشی وآسایش هم چون بهار و بی گمان بود که عاقبت در گذر از چرخهٔ بزرگ زمان، به همان دوران طلایی واصل خواهد شد. از آنجا که قدیمیترین جای طرح مسئله، کتابهای دینی است، تجلیات این اندیشه را در مکتبهای فلسفی و اجتماعی باید برداشتی دوم از این تفکر دینی دانست.