سردسته ها سنگ به سایه دلخواه خود می انداختند و یارگیری آغاز می شد. گاه پیش می آمد که سنگ بر سایه کودک می ماند اما او از جا تکان نمی خورد. دلش می کشید سنگ پیوسته در راه باشد و سایه در خنکای خاک مهتاب گرفته، بماند. شیوه دیگر برای یارگیری، «چرچر، دست پر» بود. بدین گونه که سردسته ها در کنار هم می ماندند و بچه ها دست به گردن هم انداخته دور می شدند و با هم می خواندند که یکی ماه باشد و دیگری ستاره، یا یکی آسمان باشد و دیگری آفتاب.