به امید پیدا کرئن یک آشنا دوروبر را نگاه کردم. تا ترس میخواست بهم غلبه کند،این پسرها یک حرکتی از خودشان نشان میدادند و وحشت از من دور میشد. یادم رفته بود که وارد چه دنیایی شده بودم.