تونیو آسپیلکوئتا رؤیایی در سر دارد: سرزمینی متحد و یکپارچه، سرزمینی غرق نغمهها و ملودیها. اما کاوش بیوقفهی تونیو در ژرفای موسیقی و تاریخ، و تلاش وسواسگونهاش برای نگارش کتابی که روایتگر این رؤیا باشد، او را به ورطهای بس پیشبینیناپذیر میکشاند، به نقطهای که بازگشت از آن میسر نیست.
سلام! همانطور که لابد دیگر خودتان میدانید، من آگوس پیانولا هستم و از وقتی با دوستهای جدیدم، یعنی هیولاها، آشنا شدهام، کلی اتفاق باورنکردنی و هیجانانگیز برایمان افتادهاست و خیلی وقتها، حسابی به دردسر افتادهایم...
اینبار دارودستهی فوتبالی ما با یک تیم عجیبوغریب مسابقه دارند. بازیکنهای تیم حریف بچههای یک مرکز بازپروری هستند و با دزدهای دریایی هم یک ارتباطهایی دارند...
سلام. من آگوس پیانولا هستم، همان دوستتان که توی اتاقی پر از هیولا زندگی میکند. آن هیولاهای طفلکی را دکتر بروت بدجنس از کتاب هیولاها پرت کرده بیرون....
با شروع تعطیلات تابستانی، عشق فوتبالها برنامههای زیادی برای تفریح دارند، اما چیزی که اصلاً انتظارش را نداشتند، این بود برای شرکت در مراسم افتتاحیهی یکی از هیجانانگیزترین بازیهایی که تابهحال اختراع شده است، به عنوان تیم مهمان حضور داشته باشند: بازیِ بارش شهابی!...
اتفاق باورنکردنیای برای تهجدولیها افتاده. دعوتشان کردهاند تا توی یک دوره مسابقات بینالمللی با حضور چند تا از بهترین تیمهای نونهالان دنیا شرکت کنند!...