با تعجب و خوشحالی گفتم: هدیه؟ برای من؟... خیلی زیباست. متشکرم مادرم روی تختم نشست و گفت: گیاه این کتاب معمولی نیست این کتاب جادوگری توست. در زندگی هر جادوگر لحظه ای میرسد که نیروهای جادویی اش خیلی قوی تر از گذشته میشوند. این کتاب جادوگری داستان توست داستانی دربارهی اینکه چطور یکی از جادوگرهای درومار میشوی...»
پدرم با افتخار گفت: به زودی تو هم مثل مادرت یک درومار واقعی میشوی گیاه لحظه ی مهم زندگی تو تقریبا از همین حالا شروع میشود.