متیو پسر سیزده ساله ی غمگینی است. پدر خبرنگارش برای مدتی نامعلوم در خارج از کشور گیر افتاده، مادر برای مراقبت از مادربزرگ صدساله اش در دوران همه گیری او را به خانه می آورد و به این ترتیب اضطراب و تنهایی متیو بیشتر میشود.
هنگامی که متیو در میان وسایل مادرِ مادربزرگش جستوجو میکند، چشمش به عکسی سیاه وسفید و قدیمی میافتد، به کمک آن عکس، پنجره هایی را رو به فصلی پنهان از زندگی مادر مادربزرگ میگشاید و راز خانوادگی ویرانگری را کشف میکند.