افسر درجهداری که روی صندلی نشسته بود، به اولین اسیر آسایشگاه اشاره کرد که برود جلو و نان بردارد. بچهها به نوبت رفتند و از روی زمین یک نان برداشتند. یک نفر انگار دو قرص برداشت....
تک تیر زدن تو شب عملیات با اون حجم آتش که تیربار داشت رو سر بچهها کار میکرد خیلی سخت بود. آقای زرین مینشست با دقت سر اسلحه رو بالا میآورد. اینکه سرش رو هم بالا میآورد تا بتونه تیرباری رو که داره شلیک میکنه ببینه کار خطرناکی بود....
"پروانه پا" رمانی است که به صورت زندگینامه تنظیم شده و در آن راوی با یک روزنامهنگار قدیمی همراه میشود تا از زاویه دید او مقولههایی چون تولد، عشق، زندگی، ازدواج، اقتصاد، تعامل انسان با انسان و انسان با طبیعت..... و نهایتاً مرگ را مورد بررسی قرار دهد...
یعنی چقدر دخترک را آزار داده بودند که حتی مختار هم بهم هشدار داد؟ درست بود که به نصیحتش گوش بدهم و نروم آسیه را ببینم؟ شاید رفتنم به آنها نشان میداد که زندگی آسیه برای آدمی نزدیک به مدیر و قدری با نفوذ - فارغ از این که ارمنی است - اهمیت دارد و او وانهاده نیست....