کلافه اما آرام مرا عقب راند و بیاجازه وارد خانهام شد، همانطور که بیاجازه وارد زندگی و قلبم شده بود، همانطور که مرا همراهش سفر برده بود … مرا رها کرده و به دیگری سپرده بود .
سیندر و فرماندهثورن همچنان فراریاند و تحت تعقیب. حالا دیگر اسکارلت و ولف هم به آن دو پیوستهاند. این گروه چهارنفره نقشه دارند ملکهلِوانا را عزل کنند و مانع از آن شوند که لشکریان او به زمین هجوم بیاورند....
تصمیم داشتم این ماجرا را آخرسر تعریف کنم. میخواستم ننویسمش تا بشود پایان خوش داستان خودم. اما گوزن بیچاره همین حالا خبر داد پایانی دیگر برایم در نظر گرفته، پایانی چنان باشکوه که ماجرای مدنظرم پیش آن ناچیز است.