در خانه مجاور میکده از دیرباز زنی ساکن است که تخم مرغ و ماکیان می فروشد و معمولاً بر صندلی ننویی نشسته است. کلاغ او را میشناسد؛ حتی گاه گداری سری هم به او میزند.
ارنست همینگوی در این کتاب به حوزهٔ زندگی پیرمردی چنگ میاندازد که روزی قلمرو بزرگ دریا در حیطه اقتدارش بود و عروسکان خوش خرام دریا بیوههایی بودهاند درمانده در تار و پود تورش و اینک زندگی او به پایان خود میرسد، در آرزوی بزرگترین صیدش دل به دریای بزرگ میسپارد و بزرگترین صیدش را به چنگ میآورد ولی...