فلسفه سیاست مطالعه مسائلی همچون سیاست، دموکراسی، حقوق بشر، آزادی، عدالت، مالکیت، حقوق، قانون و شیوهٔ اجرایی کردن آن توسط قوای حاکم از منظر فلسفی است، در این مطالعه به پرسشهایی نظیر این که این مسائل چه هستند؟ چرا به آنها نیاز داریم؟ چه چیزی به یک دولت مشروعیت میبخشد؟ چه حقوق و آزادیهایی باید پاس داشته شوند و چرا؟ عدالت چیست؟ چه شکلی باید برای حکومت اتخاذ شود و چرا؟ قانون چیست؟ و شهروندان چه وظایفی را در یک دولت مشروع برعهده دارند؟ (اگر به کل وظیفهای داشته باشند) و در چه زمانی به گونهای مشروع میتوانند دولت را به زیر بکشند؟ به معنایی عامتر فلسفهٔ سیاست اشاره به یک دیدگاه کلی یا یک اخلاقیات مشخص دارد. همچنین میتوان از آن با عنوان یک عقیده یا رفتار سیاسی نیز یاد کرد که البته در عمل سیاست لزوماً از فلسفهٔ خویش پیروی نمیکند. در تقسیمبندیهای آکادمیک، فلسفهٔ سیاسی بخشی از اندیشه سیاسی است.
فلسفه قارهای (به انگلیسی: Continental philosophy)، در کاربرد معاصر، به مجموعهای از سنتها در فلسفهٔ سدههای ۱۹ و ۲۰ میلادی در قارهٔ اروپا گفته میشود. این عبارت، نخستین بار، در نیمهٔ دوم سدهٔ ۲۰ میلادی، به منظور اشاره به حوزهٔ اندیشمندان و سنتهای خارج از جنبش تحلیلی به کار رفت. جنبشهای فلسفی قارهای عبارتند از: ایدهآلیسم آلمانی، پدیدارشناسی، اگزیستانسیالیسم، هرمنوتیک، ساختارگرایی، پساساختارگرایی، نظریه آسیبشناسی روانی، نظریه انتقادی و نئومارکسیسم.