داستان "دوبروفسکی" در مورد زندگی ولادیمیر دوبروفسکی، یک جوان با روحیت اصیل و همت بلند است. ولی او توسط دشمنان پدرش که از جمله مردی پولپرست و خودخواه بودند، به جرمهایی که مرتبط با کرد و کار دزدان و تبهکاران بودند کشانده میشود. این داستان علاوه بر طرح ماجراهای جذاب و تنگناهای ولادیمیر، مسائل اجتماعی و فلسفی نیز مطرح میکند.
داستان به وسیلهی زبان شفاف و صادق پوشکین به نقل از وقایع، ماجراها و احساسات شخصیتها را به تصویر میکشد. این اثر توسط ویساریون بلینسکی، منتقد ادبی و فیلسوف مشهور روسی، به عنوان یکی از بزرگترین آثار نویسنده تعریف شده و به عنوان یک شاهکار ادبی شناخته میشود.
بخشی از کتاب
"سرگرمی همیشگی جناب ترایه کوراف عبارت بود از گردش در املاک درندشت خود، ضیافتهای متعدد و طولانی و شوخیهای من درآوردی عجیبی که اغلب دامنگیر آشنایان جدیدی می شد؛ هرچند رفقای قدیم هم از گزندش در امان نبودند، مگر شخصی به نام آندری گاوریلاویچ دوبروفسکی که همیشه از این قاعده مستثنا می ماند. این دوبروفسکی از ستوانهای بازنشستۀ گارد امپراتوری بود و نزدیکترین همسایۀ او به شمار می آمد و هفتادسر رعیت داشت. ترایه کوراف، که حتی در مناسبات خود با افراد عالی مرتبه هم گستاخ و مغرور بود، دوبروفسکی را با وجود مال ومنال ناچیزش محترم می شمرد. این دو زمانی همخدمتی بودند و ترایه کوراف عملا از خلق وخوی تند و قاطعیت رفیقش آگاه بود"