عصر سه شنبه ۲۹ مهرماه ۱۴۰۴، درست دو روز قبل از مراسم نکوداشت یک عمر فعالیت علمی و فرهنگی استاد فاضل و دانشمند خود دکتر ابراهیم قیصری در زادگاهت «جم»، گوشه اتاقک چاپخانه ای در تهران نشسته باشی و تنها در دو ساعت زمان باقی مانده به ناچار بخواهی مقدمه ای بنویسی بر «جشن نامه ای که یک سوی آن حضرت استاد است و دیگرسو، مهر و معرفت فراموش نشدنی بزرگان و عزیزانی که در این یکی دو ماه گذشته از هیچ کوششی دریغ نورزیده اند و باید هر طور شده چند ساعت بعد نسخه های چاپ شده «جشن نامه» را زیر بغل بزنی و راهی آن دیار جاودان (جم) بشوی! تصورش هم سخت است دلت هزار راه میرود که اگر این جشن نامه به مراسم نرسد چه؟ تکلیف این دو سه ماه تقلای شبانه روزی ات چه میشود؟ جواب آن همه چشم و گوشی که تو را منتظرند؟!... نه تصورش هم سخت است. پس به خودت دل می دهی و شتابزده به منظره عصر پنج شنبه دو روز آینده می اندیشی که همشهریانت اسباب بزرگی فراهم کرده و بر خود می بالند تا در محضر استاد سالهای دیر و دور تا همیشه ات نام بلند او را گرامی بدارند.