بشر با تمام موجودات تفاوت دارد و همیشه نوعی بی قراری در او وجود دارد، او اشتهایی سیرناشدنی دارد و همواره گویی در پی چیزی بزرگ تر و برتر است. به راستی آن «حقیقتی» که او باید برای رشد خود با آن سازگار باشد چه ماهیتی دارد؟ آیا حتی انسان مدرن و پسامدرن هم نباید به این شناخت برسند که چنین «حقیقتی» در واقع «آغاز» وجود ما و «پایان» تمام کاوش هایمان برای رسیدن به هدف می باشد و بنابراین، باید مشتاقانه با آن هماهنگ شویم؟ به همین علت بود که سینت آگوستین بعد از سال ها رنج و حتی ناامیدی، خالق خود را این گونه مورد خطاب قرار داد: «تو ما را برای خودت آفریده ای و قلب ما تا زمانی که در تو آرام نگیرد بی قرار است.»