کوردیلیا و لارکین که بهترین دوستان یکدیگر هستند، همیشه از گلدیس که خانهی آنهاست به عنوان مردایی آرام و پر از موجودات جادویی یاد میکنند. اما زمانی که آزبریس پدر کوردیلیا و رهبر دهکدهشان به طور غیر منتظرهای میمیرد، نفرین سیاهی گلدیس را فرا میگیرد. دختران میدانند که نفرین باید با مرگ آزپریس گره خورده باشد و آنها مصمم هستند که آن نفرین را از خانهی خود دور کنند و آزیریس را به زندگی برگردانند. کوردیلیا، لارکین و دو برادر کوچکشان با هم راهی یک سفر ماجرا جویانه میشوند تا یک جادوگر مرموز را که شایعه شده است قدرت برگرداندن مرده ها به زندگی را دارد، پیدا کنند.
گلدیس دیگر سرزمینی آرام و رویایی نیست، بلکه خطر در هر گوشه در کمین است...