یک لکهی رنگ و این همه دردسر؟! اِیمی فکرش را هم نمیکرد که رنگی شدنِ سر و صورت و لباسهایش، اینقدر مایهی دردسر شود اما یکدفعه اهالی دهکده دنبالش راه میافتند و هرکس فکر میکند بهتر از بقیه میداند که این لکههای عجیب از کجا آمدهاند و باید با آنها چهکار کرد! یعنی اِیمی موفق میشود صدایش را به گوشِ اهالی دهکده برساند و اینهمه سوءتفاهمِ رنگی را برطرف کند؟