بدین ترتیب سارتر می کوشد حساب واجب الوجود را از انفعال و وازدگی و رخوت و تیره روزی انسان هایی که همه ی فلاکت و بدبختی خود را به خدا و مشیت الهی نسبت می دهند جدا سازد و خود بشر مفلوک را مسئول فلاکت خود معرفی کند .آیا صاحب چنین نظریه ای به حقیقت آفرینش و جایگاه واقعی انسان در عالم هستی نزدیکتر و مشرفتر است یا آن نحله ی فلسفی کلامی که معتقد است سرنوشت، سرگذشت و عملکرد همه ی انسانها در روز ازل و توسط آفریننده ی انسان رقم خرذه است و انسان جز پذیرفتن وضع فعلیش قادر به هیچ کار دیگری نیست.انسان مختار آزاد و مسئول عملکرد خویش است و تا زمانی که اراده و انتخاب نکند هیچ تغییر و تحولی به وقوع نمی پیوندد.