نقدهای ناظر بر متافیزیک بیتردید از یک جهت صائباند: متافیزیک، هرچند نه به صورت پیوسته، در حکم رشتهی راهنمای سراسر سنت غرب بوده است. مسئله بر سر این است که آیا بهواقع باید از بند آن گریخت؟ و در کل چه نیازی به آن داریم؟ به قراری که در این کتاب شرحش رفته، در بدایت امر، متافیزیکهای پرشماری در کارند. متافیزیکی که منتقد متافیزیک رد یا انکار میکند تنها یک متافیزیک در میان شمار فراوان متافیزیکهای ممکن است و این مهم نیز همواره به نام متافیزیک از گونهی دیگر انجام میشود. … اما این تنوع بیپایان اندیشههای متافیزیکی بیبهره از هستهای مشترک نیست؛ هستهی مشترکی که بی آن سخن گفتن از متافیزیک معنایی ندارد. این کتاب را به این امید نگاشتم تا نشان دهم متافیزیک، در ذاتش، کوشش خودـانتقادگرانهی ذهن انسان است برای فهمیدن کل واقعیت و اسباب عقلانی آن، و سنت اندیشهی غربی بر عهده گرفته است که این کوشش را پاسداری کند.