من فهمیدم مریم اگر دلش میخواست میتوانست خیلی خوب سکوت را بشکند. مریم به من نگاه کرد و من در کیف دستی ام را باز کردم و شال سرخابی را بیرون کشیدم و به عمه دادم نسیم منگوله های دوسر آن را به موقع تکان داد و من و مریم دیدیم که شال با آن منگوله ها بسیار زیباست.