ثانیه خانم صبحها از وقتی بیدار میشد تا شب، یک ثانیه هم، یک جای برجش بند نمیشد. ثانیهی اول میرفت کنار پنجره. اگر کلاغی، کبوتری، چیزی آن دور و بر بود، با تفنگش میزد.