در پایان کژاری، تمام چیزهایی که اوریا زمانی حقیقت میپنداشت، نابود شدهاند. او که اکنون در قلمرو پادشاهی خود زندانی شده و برای تنها خانوادهای که داشت سوگواری میکند و از خیانتی دردناک در بهت و حیرت است، حتی از حقیقت خون و تبار خود هم بیخبر است. فقط از یک چیز اطمینان دارد: به هیچکس نمیتواند اعتماد کند، به ویژه به رین.
از وقتی موهای پنهلوپ یکشبه به رنگ سرخ درخشان درآمده، به قدرتهای جادویی نیز دست یافته است. او میتواند ذهنخوانی کند، با جاده حرف بزند و حتی پرواز کند...