هركسی رازی دارد. راز من كمی متفاوت است. خودم تا اولين جلسهی شنا از آن بیخبر بودم. آخر پيشازآن هرگز اجازه نداشتم وارد آب بشوم. اما گویی شناکردن جزئی از طبیعت من است، درست مثل یک پری دریایی!
همهی اعضای خانوادهی پیتر قدرتمند_ بهغیراز پیتر_ قدرتهای خاص و بینظیری دارند. پیتر فقط میتواند با نوک انگشتهایش تکههای یخ بسازد و اشیای کوچک را سریع منجمد کند...
«پس هیچکاری نمیشه برای تغییر زمان حال انجام داد؟» مونجی کادوکورا با کنجکاوی سرش را کج کرد و یک گلبرگ شکوفهی گیلاس از لابهلای موهای خاکستریاش روی زمین افتاد. زیر نور کم لامپهای حبابدار که تنها نور کافه بود، صورتش را تقریبا به دفترچه یادداشتش چسبانده بود و به آن نگاه میکرد.
توشیکازو کاواگوچی با روایتی گرم و زیبا به این موضوع میپردازد که رها نکردن گذشته چگونه آینده را متأثر میکند و از خواننده میپرسد: اگر هیچ چیز زمان حال را تغییر ندهد، باز هم حاضری به گذشته سفر کنی؟