ویکتور، پسر ده ساله ی باهوش و سختکوشی با استعداد علمی درخشان است. او به همراه سگش زبل، فیلم های سه بعدی هیولایی می سازد؛ اما وقتی فاجعه از راه می رسد، ویکتور با بهره گیری از علم و دانش، اوضاع را روبه راه می کند.
همهی بچهها جشن تولد و مهمتر از آن کادوی تولد را دوست دارند. برای همین هم آگوست کوچولو بیصبرانه منتظر روز تولدش بود. آخر، پدربزرگ قول داده بود یک ماشین سیاه بزرگ به او هدیه دهد.