هیچ روزی برای دش کاند خستهکننده نیست. روز دوشنبه، قبل از اینکه دش بتواند از برشتوک و نوشیدنی چگوآرا لذت ببرد، ولگردهای دعوایی، کشتیکجکار و گربهی دیو دودم بهش حمله میکنند.
قهرمان اصلی این داستان مرد جوان مخترع و عاشق پیشه ای است که در دنیای درونی خود دچار ترسی مبهم از جزئیات دنیای در حال توسعه مخصوصا اتومبیل ها شده است .او برای بدست آوردن قلب معشوقه اش دست به اختراعی عجیب می زند که بازتابی از جهان بینی اوست.