عین چی ترسیده بودم. حیف که بهخاطر بلایی که سرم آمده بود نباید اجازه میدادم مدیریت جشن از چنگم در برود، و الا مغز خر که نخورده بودم از زنگتفریحم بزنم و بخزم توی این سوراخ. گفتم: «وقت نداریم، ایدههاتون رو بذارین وسط.»
اوانجلین فاکس از زمانی که به یاد دارد، به عشق واقعی و پایانهای خوش اعتقاد داشتهاست… تا اینکه میفهمد عشق زندگیاش میخواهد با خواهر ناتنیاش ازدواج کند.