ضرباهنگهای برخاسته در کوچههای گلآلودی که آبهای گوگرددار از آن جاری میشد، چونان مارش اردوی فقر و بندگی بود که با همهی توش و توان برای پایان دادن به بهرهکشی به صدا در میآمد...
کارن مادر و همسری پرمشغله است که پس از برگشتن از محل کار جز جلسات پراکندهای که به باشگاه میرود، در خدمت همسر، دو پسرش نوآ و اسکار است و حتی یک دقیقه هم برای خودش وقت ندارد...
"شکلات فروشی مرموز" روایتی شیرین و دلنشین از امید، شجاعت و دلهایی است که هنوز به گرما نیاز دارند. این کتاب طعم شکلات دارد و هر تکهاش قصهای ناگفته از عشق را در دل خود پنهان کرده است.