تکلیف مدرسه یک انتخاب نیست. تختم سخت دارد اشعه های چرت زدن می فرستد. نمی توانم جلوی خودم را بگیرم. بالش نرم و ملافه ی گرم، زورشان از من بیشتر است. من هیچ چاره ای جز رفتن به رختخواب ندارم.
کاشکی اشتباه های بیشتری کرده بودم٬ اشتباه های درست و حسابی٬ یعنی واقعن کارهایی که راست راستکی غلط باشه٬ ولی عوضش اجازه نمی دادم حوادث من رو جایی ببرن که دوست ندارم.