بودنبروک‌ها درباره‌ زوال و فروپاشی خانواده‌ ثروتمند بودن بروک است که در شهر لوبک، شهری که در آن زاده شده بود، به کار می‌رفت...

در یک غروب لطیف و خنک، فلیکس به ماری می‌گوید که دارد می‌میرد و به همین خاطر ترجیح می‌دهد که آن دو رابطه‌شان را با هم قطع کنند...

رمان روایت طنزآلود زندگی شخصیتی به نام دیدریش هسلینگ است...

یورگن کلینزمان همواره خود را بازآفرینی کرده، خواه در اشتوتگارت، میلان، موناکو، لندن یا مونیخ، به‌عنوان بازیکن حرفه‌ای سازش‌ناپذیر یا در مقام کاپیتان آگاه از قدرت خود در تیم ملی.

فرق والزر با شخصیت داستانش این است که او داستان لطیفی می‌آفریند دربارهٔ خواست ناکامیابی، و این‌گونه کامیاب می‌شود.

هاینریش بل در این داستان صحنه ای از تاریخ آلمان بعد از جنگ را به تصویر می کشد.