من هر شب با همه این فکرهای روباهی و گچی به خواب میرفتم و دوست داشتم از نزدیک زیر دوش خانهمان صورت و دستهای خانم دیوه را بشورم و قیافه راست راستکیاش را ببینم. ازش سوال بپرسم مثلا چرا شوهر ندارد؟ چرا جیغ میکشد؟ چرا موقع راه رفتن قر میدهد؟ چرا چانهاش را بالا میگیرد؟ چرا ماشینش همیشه خراب است؟ چرا روباه همیشه دور گردنش دارد میخندد؟ اصلا چرا جوجه آقا شکرالله را خورده است؟ چه جوری آن چکمهها را میپوشد، چرا همیشه دستکش دستش میکند؟ برای چی شتر با بارش توی خانهاش گم میشود.