عمل سیاسی و اجتماعی، بهاصطلاح «استراتژی» یا خط مشی، بسیار پیچیده است. در بسیاری موارد، آنچه در پس ذهن فرد میگذرد گفته نمیشود و یا در مواردی قابل گفتن نیست. افرادی در اعماق ذهنِ خود، محاسباتی دارند. گاه زمانه چنان است که قادر نیستند چیزی بگویند، لذا دردمندانه و هشیارانه و یا فرصتطلبانه، مهر سکوت بر لب میگذارند، اما در گوشه و کنارِ بعضی خاطرهها، مسائلی مطرح میشود که میتواند در مواردی، ریشه و مبنای بعضی «مواضع» را روشن کند و تجربههای گرانقیمتی را به نسلهای بعدی انتقال دهد. همواره نگران بودهام که خاطرات بهاصطلاح «حدیث نفس» و یا از خود تعریفکردن است، و چه سخت است از این خودستایی رها باشی. اما قانع شدم که این مسئله را باید با خود و خدا حل کرد و نباید به این دلیل از گفتن تاریخ اجتناب نمود، هرچند از یک نگاه و یا از یک زاویه باشد.