کوو دختریست که از نوزادی روی پشتبامی میان دستهی کبوترها بزرگ شده است. او با آنها زندگی کرده، به زبانشان حرف میزند، آنها را خانوادهاش میداند و تقریباً سبک زندگیاش مشابه کبوترهاست. اما مدتیست که پی برده یک چیزی درست نیست و بیشتر از قبل متوجه تفاوتش با آنها شده است. آنهم وقتی که موجوداتی شبیه به خودش را از بالای پشتبام میبیند. زمستان سخت و سردی که از راه رسیده باعث شده کبوترها نتوانند برای کوو غذا بیاورند. کوو با اینکه از انسانها میترسد، مجبور میشود برای پیدا کردن غذا از محل امن و آشنای خودش بیرون بزند و در اطراف بهدنبال غذا بگردد. اما ترسش بیجا نبوده، انسانها همهجا هستند و یکی از آنها درست جلوی راهش سبز میشود. این کتاب خواننده را به دنیای کوو میبرد، به دنیایی که هم غریب و هم آشنا بهنظر میرسد. علاقه و احترام به حیوانات مسئلهای است که در این داستان خلاقانه به زیبایی به آن پرداخته شده است.