کتاب با تعریف مفاهیم ضروری برای فهم استدلالهای کیهانشناختی آغاز میشود. به طور سنتی، این استدلالها به دلیل به کارگیری مفاهیم حرکت، علیت و نفی تصادف در جهان شناخته شدهاند. با این حال، آلمیدا استدلال میکند که هیچ یک از این مقولات، اساسا برای صورتبندی یک استدلال کیهانشناختی ضروری نیستند. او سپس استدلالهای کیهانشناختی سنتی، مانند براهین توماس آکوینی و لایبنیتس را مورد بحث قرار میدهد و مزایا و معایب مختلف آنها را برجسته میکند. به عنوان مثال، برهان تومیستی عدم امکان تسلسل نامتناهی از علل را در نظر میگیرد یا برهان علیت در فلاسفهی اسلامی بر آغاز جهان متمرکز است و برهان لایبنیتس حول اصل جهت کافی میچرخد. آلمیدا در قدم بعدی و در اقدامی جسورانه، در بخش چهارم کتاب رویکرد کاملا جدیدی را راجع به برهانهای کیهانشناختی معرفی میکند. وی معتقد است که تبیین مناسب استدلالهای کیهانشناختی باید دربردارندهی کل واقعیت متافیزیکی باشد که همهی بالفعلها و همهی ممکنات را در بر میگیرد. به بیان نویسندهی کتاب، این دیدگاه، تمرکز را از دغدغههای سنتی به نسخهای گستردهتر و احتمالا متقاعدکنندهتر از استدلال کیهانشناختی تغییر میدهد.
این کتاب استدلالهای کیهانشناختی سنتی را به چالش میکشد و دیدگاه جدیدی را معرفی میکند که دامنهی بحث و نقد را برای دیگر پژوهشگران باز میکند. با این اوصاف، این کتاب برای کسانی که بهدنبال درگیر شدن با عمیقترین پرسشها و مسئلهها دربارهی وجود خدا از طریق دریچهای فلسفی هستند، بسیار جذاب و مفید خواهد بود.