داستان "برای زندگی" قصه آشنای مقاومت برای زنده ماندن و زندگی کردن است. قصه زنی که از تو میشکند، اما مقاومت میکند، بلند میشود تا کم نیاورد و بتواند روی زندگی را کم کند. قصه مردی که برای رسیدن به هدفش مقابل گذشته سختی میایستد.قصه تردید و دودلی در مواجهه با تصمیمهایی است که به ناچار در مقطعی از زندگی گرفته میشود. بعد، جایی در برش دیگری از زمان این سؤال ناخودآگاهمان را به چالش میکشد که تصمیم درست را گرفتهام؟داستان ذهن و جابه جایی آن در زمان گذشته و آینده که بخش جداییناپذیری از زمان حال است و آن را احاطه کرده.....«در را که میبندد دارم به انواع معنای آزادی که این چند وقت بهشان رسیدهام فکر میکنم. آزادی نسبی، آزادی مشروط، آزادی، آزادی به چه قیمتی؟ و یک آن آزادی برایم بیمعنا میشود مثل وقتی که کنار خیابان میایستی و چندبار میگویی ونک، ونک»